نگام کن آخرین باره که دستام توی دستاته
صدات می پیچه توگوشم,توعشقت تو نفسهاته
نگام کن آخرین باره که اشک توی چشام میاد
دلم خسته شده,تنهاس,ببین عشق تورو می خواد
ادامه مطلب ...
من از چشم تو می بینم
خــدا! روزای ابری رو
بگــو با دیدن اشکــــام
آرام و بی صدا نشسته بود.زل زده بود به دیوار و خاطراتش را مرور می کرد.امشب
خیلی چیز ها یادش می آمد.حتی وقایعی که سالها پیش روی داده بود.یک لحظه
به یاد آن سیزده به در فراموش نشدنی چهار سال پیش می افتاد؛لبخندی گوشه ی
لبش نقش می بست و لحظه ای بعد خاطره ی تلخ فوت مادرش را به یاد می
آورد؛گوشه ی چشمش خیس می شد
...
ادامه مطلب ...