آرام و بی صدا نشسته بود.زل زده بود به دیوار و خاطراتش را مرور می کرد.امشب
خیلی چیز ها یادش می آمد.حتی وقایعی که سالها پیش روی داده بود.یک لحظه
به یاد آن سیزده به در فراموش نشدنی چهار سال پیش می افتاد؛لبخندی گوشه ی
لبش نقش می بست و لحظه ای بعد خاطره ی تلخ فوت مادرش را به یاد می
آورد؛گوشه ی چشمش خیس می شد
...
ادامه مطلب ...
هرچه نزدیک تر می شدم ، حالم خراب تر می شد! قلبم شده بود یک گلوله ی
آتش، نبض گوشها و شقیقه هایم می زد و حس میکردم صورتم سرخ شده...
سر خیابان از ماشین پیاده شدم! سعی کردم نفس عمیقی بکشم و قدری به
خودم مسلط شوم اما ... همین که ماهی نیمه جان نگاهم افتاد روی خاک خیابان... نفس،
مثل تیغ ماهی گیر کرد در گلویم که نه بالا می رفت و نه پائین!
WIND ON THE ISLAND
:The wind is a horse
hear how he runs
through the sea, through the sky
He wants to take me : Listen
how he roves the world
.to take me far away
Hide me in your arms
,just for this night
while the rain breaks against sea and earth
.its innumerable mouth
,With your brow on my brow
,with your mouth on my mouth
our bodies tied
,to the love that consumes us
let the wind pass
.and not take me away
Let the wind rush
.crowned with foam
let it call to me and seek me
galloping in the shadow
while I, sunk
beneath your big eyes
just for this night
.shall rest, my love
باد در جزیره
باد اسب است:
گوش کن چگونه می تازد
از میان دریا، میان آسمان.
می خواهد مرا با خود ببرد: گوش کن
چگونه دنیا را به زیر سم دارد
برای بردن من.
مرا در میان بازوانت پنهان کن
تنها یک امشب،
آنگاه که باران
دهان های بیشمارش را
بر سینه دریا و زمین می شکند
گوش کن چگونه باد
چهار نعل می تازد
برای بردن من.
با پیشانی ات بر پیشانی ام
دهانت بر دهانم
تن مان گره خورده
به عشقی که ما را سر می کشد
بگذار باد بگذرد
و مرا با خود نبرد.
بگذار باد بگذرد
با تاجی از کف دریا،
بگذار مرا بخواند و مرا بجوید
زمانی که آرام آرام فرو می روم
در چشمان درشت تو ،
و تنها یک امشب
در آن ها آرام می گیرم عشق من.
Love, we're going home now,
where the vines clamber over the trellis:
even before you, the summer will arrive,
on its honeysuckle feet, in your bedroom.
Our nomadic kisses wandered over all the world:
Armenia, dollop of disinterred honey - :
And now, dearest, we return, across the crackling sea
to their nest in a distant spring:
because love cannot always fly without resting,
our lives return to the wall, to the rocks of the sea:
بوسه های کولی مان
جهان را گشته اند :
ارمنستان ،
توده ای عسل فرآوری شده ؛
سیلان ،
کبوتر سبز؛
و یانگ تسه
که با صبوری دیرسال اش
روز را از شب جدا می کند .
آنک ، عزیزترین !
ما بازگشته ایم
از میانه دریایی خروشان
چونان دو پرنده نابینا
به چاردیواری شان ؛
به آشیانه شان در بهارانی دوردست !
چرا که عشق
نمی تواند بی وقفه بال بگشاید
بدون آسودن .
حیات مان باز می گردد
به چاردیواری؛
به صخره های ساحل .
بوسه هایمان
رو می کنند به خانه ای
که به آن تعلق دارند .
پابلو نرودا