از گلوی کدام پرنده بخوانم که تو برگردی
با ابر کدام باران در سرزمین تن تو
چون رودخانه ای وحشی جاری شوم ؟
ازسفرکه بازآیی
آیینه ترین پیشانی را
پیش چشم تو می گیرم
سارای کوچک من در باغ بی انارم
بنشین که من برایت شعری نگفته دارم
در قحطسالی عشق ازمن نرنج دختر
فکرش را هم نکن
دوربینش
حافظه ی دقیقی دارد