از گلوی کدام پرنده بخوانم که تو برگردی
با ابر کدام باران در سرزمین تن تو
چون رودخانه ای وحشی جاری شوم ؟
آه ای معشوقه نازنینم
با قاصدک هائی که بسراغت می آیندمهربان باش
با تنهائی ماه در شبهای تاریک مهربانتر
مردی که عصایش از ایستادن در مسیر تو پیر می شود
موجی که از لب دریا نمی رود
منم
آه معشوقه نازنینم چشمهایم را ببر
در مسیری که رودها گم می شوند
تا آنجا ببر که دریا رودخانه را به آغوش بکشـــد
هرچند ماه
در آغوش اسمان نیست
اما خیال ماه
از تن این برکه
با سلام و خسته نباشی
ورودی این شعر عاشقانه حسین میری را خیلی دوست دارم از خصوصیات جالب توجه این اثر کارکردهای زیبائیست که حسین
در راستای روایت عاشقانه از عصائی که پیر می شود یا موجی که از لب در یا نمی رود و در اخر فضای پایانی شعر که بدلم نشست
حسین جان این سطر از اون شعرت را هیچوقت فراموش نمی کنم که می گفتی عاشقانست /این روزها عشق یعنی اخرین زنی که می اید
با تشکر از مسئول محترم مجله اتاقک
سلام دوست عزیز
از اظهارنظر فنی شما سپاسگذارم
امیدوارم دوستان در تحلیل فنی آثار مجله مشارکت فعال داشته
باشن تا هدف اصلی ما از انتشار این آثار زیبا تحقق پیدا کنه
از شما دوست عزیز و شاعر گرامی اثر صمیمانه سپاسگذارم