من از چشم تو می بینم
خــدا! روزای ابری رو
بگــو با دیدن اشکــــام
به تو چی می رسه وقتی
من و با گریه می بینـی
به تو چی می رسه وقتی
کنار من نمی شینی؟
می گن تو آسمونایـی
از اونجا ما رو می بینی
به من نزدیکتری از من
تو اینجایی تو پایینـی
اگــه همراهمـی حالا
بـرام آغوشت و وا کن
خدایــا من گمت کردم
من و تو شهر پیـــدا کن
کدوم کوچه، کدوم بن بست،
کجا هستی؟ کدوم رکعت
کدوم سجده؟ کدوم آیه
شبایی که نمی خوابم
صدات می پیچه تو گوشم
می گی بیا تو آغوشم
خدایا داغه پیشونیم
خدایا قلب من خونه
کدوم دریا کدوم آبه
که این آتیش و بنشونه
تو می تونی بدون من
ولی من بی تو می میرم
تا یه گنجشک و می بینم
سراغی از تو می گیرم
کی گفته حال من خوبه؟
نگو بی تو خیالی نیست
کسی از من خبر داده
به تو شاید ملالی نیست
ملالی نیست جز دوری،
که از من دورتر می شی
تو باید مهربون باشی
ولی مغرور تر می شی
خدایا می شنوی اما
مدارا می کنی با من
زبونم تلخه می دونم
به من نزدیکتری تا من
ترانه سرا : پونه نیکوی
سلام سلام
چه مجله قشنگیییییییییی
شعر قشنگی بود اما یه جاهاش بهتر بود
بای
سلام خانوم نیکوی عزیز
ورودتونو به جمع اهالی اتاقک خیرمقدم میگم و امیدوارم حضورتون
تداوم داشته باشه
ترانه زیبا خوش مضمون و موزونی بود
احساس میکنم بعضی از استعارات خوب پرداخت نشده بود
خیلی از بندارو میشد حذف کرد اما بازم دوست داشتنی بود
قسمتهای انتهایی رو بیشتر پسندیدم
موفق باشید