بین ما تا همیشه فاصله بود از تو تا من هزارها فرسنگ
جاده ها کور ، راه ها بن بست، این طرف سنگ آنطرف تر سنگ
از همان روز اول ِ خلقت قسمت شیشه ها شکستن بود
قسمت سنگ ها شکاندن بود، آه... نفرین شیشه ها بر سنگ
گوش این شهر از زبان تو بود اسم من را گذاشت دیوانه
از همان روز طفل ها هریک مشتشان چوب و مشت دیگر سنگ
یاد دریا بخیر، یادت هست؟ ساحل آرام بود و پا شستی
بی تو ساحل ندارد آرامش موج ها می زنند بر سر سنگ
دست تقدیر بشکند که تو را ، که تمام مرا گرفت از من
سر به دیوار می زنم بی تو ،تیزی ات را جلو بیاور سنگ!
درجوابم سکوت کردی باز نه که حق را به حرف من بدهی
شعر بی فایده ست می دانم نرود میخ آهنین در سنگ
محمدحسین ملکیان( فراز)
ادمین
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 ساعت 13:08
با عرض سلام و خسته نباشید به مدیران زحمتکش و هنرمند
مجله بسیار آموختم نقد خوبی بود
با تنشکر